ارزش عشق
دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت
نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داش; دلداده اش را با او چنین گفته بود :
اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای
یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد
و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست
دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد :
بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام
بقيه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نامهربون میخوام ازت دل بکنم
سخت ولی من میتونم، سخته ولی من میتونم / این جمله انقدر میگم تا فراموشت کنم
بقيه در ادامه مطلب
☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻
ادامه مطلب...
جملات عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی
I love all the stars in the sky, but they are
nothing compared to the ones in your eyes
من تمام ستاره های آسمون رو دوست دارم ولی
اونا در مقایسه با ستاره ای که در چشمان تو
میدرخشه هیچند !
.
.
Somewhere there’s someone who dreams of your smile… یه جایی یه کسی هست که در رویای لبخندت هست . . I love you, not only for what you are, But for what I am when I am with you. دوستت دارم نه برای آنچه که توهستی، بلکه برای آنچه من هستم وقتی تو با منی
For every word you say, هر کلمه ای که به زبان می آوری بخشی از قلب مرا تسخیر می کنی Never say goodbye when you still want to try. هیچوقت تمام نکن وقتی هنوز می خواهی بجنگی هیچوقت مایوس نشو وقتی هنوز می خواهی بدستش بیاوری هیچوقت به کسی نگو دوستت ندارم وقتی نمی توانی ازش دل بکنی To be your friend was all I ever wanted; to be your lover was all I ever dreamed. دوست تو بودن تمام خواسته من بود؛ معشوقه ات بودن تمام آرزویم A heart that loves is always young. قلبی که عشق می ورزد همیشه جوان است بقیه در ادامه مطلب......
another piece of my heart you take.
Never give up when you still feel you can take it.
Never say you don’t love a person when you can’t let go.
ادامه مطلب...
شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند. توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند.
این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !
اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده مانده !
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.
در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد !
مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت. و این است عشق ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ !
من با نظراتون جون میگیرم . بهم جون بدید !